دختري به نام ويکتوريا يکي از کتابفروشي هاي مورد علاقه خود را در توئيتر دنبال مي کرد که متوجه شد کسي که حساب توئيتر اين کتابفروشي را آپديت مي کند بسيار باهوش و بامزه است. او در توئيتي نوشت که عاشق او شده است. درواقع اين حساب توسط پسري هم سن و سال او با نام جاناتان اداره مي شد. او به صورت پاره وقت در کتابفروشي کار مي کرد. بعد از توئيت ويکتوريا آن ها با هم درباره نوشته هاي جاناتان صحبت کردند، اما هرگز مکالمه فراتر نرفت.

 يک روز جاناتان توئيت کرد که عاشق دونات است. گرچه آن ها هرگز رو در رو ملاقات نکرده بودند، اما ويکتوريا با يک پاکت به کتابفروشي رفت. آن ها را روي کانتر گذاشت و فرار کرد، چون خجالت مي کشيد. جاناتان بعد از کار به ويکتوريا پيشنهاد داد با هم بيرون بروند. اکنون سه سال و نيم از آن زمان گذاشته، آن ها با هم ازدواج کرده و جاناتان يک نويسنده حرفه اي شده است.

داستان جذاب دو شخصيت ويکتوريا و جاناتان

داستان عاشقانه هلنا و فرانز کامل

جاناتان ,مي ,ويکتوريا ,کتابفروشي ,ها ,هم ,آن ها ,با هم ,بعد از ,مي کرد ,شده است

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

امام زاده سید محمد بن علی الهادی علیه السلام ...follow your dreams financeiran zoompelas ippt 76522942 ریاضی را در کنار هم بهتر یاد بگیریم رها 1388 دانلود رایگان جزوه belof3